محل تبلیغات شما

قصیده در ستایش فرشتگانی که از جانب مغرب آمدند.

ساعت 11 بود . همه ساعت ها 11 بودند.  همه ساعتهای دنیا  به نشانه تسلیم در مقابل مقدرات پروردگار دو عالم دو عقربه را به سوی بالا گرفته بودند . همه ساعت ها 11 بودند .همه ساعتهای دنیا عقربه کوچکتر خود را به عدد 11نشانه گرفتند و عفربه بزرگتر خود را به سوی آسمان گرفتند. خلقت از حرکت ایستاد. ان صف در صف در آن سوی  عرش ایستاده بودند وانگشت  حیرت به دندان می گزیدند و فرشتگان و قدیسین به فراست فهمیدند که ماجرایی بس عظیم در جریان است و همه در مقابل خداوند به سجده افتادند. فهمیدندکه خداوند می خواهد بر بنده ای از بندگان خود جلوه گری نماید. همه مخلوقات از صمیم قلب می خواستند بدانند که خداوند دو عالم با کدامین صفات خود بر این بنده اما بیمار وگناهکارظاهرمی شود و انتظار آنان به درازا نکشید. جمال و جلال خداوند بر بنده بیمار که بر پاهای خود استوار ایستاده بود جلوه گری کردند. دو ستاره لاهوتی که از جانب مغرب ظاهر شدند. و بنده دستهای شادمانی خود را برای آنان تکان داد. با حرکاتی که به سماع ماننده بود. دستی به سوی آسمان و دست دیگر به سوی زمین که برکت و رحمت را برای زمینی ها آرزو میکرد. گویی می خواهد عناصر عالم رادر راستای هارمونی و هماهنگی رهبری کند زیرا که زیباترین سمفونی های عالم در حال تصنیف بود. دو سرو قد باغ هستی جلو تر آمدند و در کنا یکدیگر ایستادند و شدند همان عدد 11 که همه ساعتها آن را نشان می دادند. همه ساعت ها 11 بودند گویی  خداوند با دستان رحمت و رحمانیت خود یکی از دلربا ترین وبه یاد ماندنی ترین  پنجره های بهشتی را بر بنده خودمی گشاید. زمان در ساعت 11متوقف شده بود پنجره به زودی زود بسته شد و بنده بیمارخدا در سوگ نشست. چرا تعجب کرده اید. مگر خداوند در قالب جسمانی مولا عل ظاهر نشد؟ اگر ظاهر نشد پس چرا در دعای نادعلی او را مظهر حق می خوانیم. پس وقتی می گویم خداوند به شکل جلال و جمال خود ظاهر شد چه جای حیرت و شگفنی است؟ دو سرو باغ هستی  به شکل جلال و جمال خداوند ظهور کرد.

بنده بیمارخدا سرمست از شادمانی در آسمان به پرواز آمد. به دامنه  سر سبزکوه بینالود نیشابور رفت و هم آواز مستان نیمه شب  کوچه باغهای نیشابور ، خداوند رحمان و رحیم را آواز داد. غافل از این که

بیدلی همیشه خدا با او بود  او نمی دیدش و از دور خدا را می خواند. خدایا چرا این گونه زود بستی دریچه ای که از بهشت برمن گشوده بودی؟ 

بنده خدا سرمست از شادمانی در آسمان به پرواز آمد. به دامنه  سر سبزکوه بینالود نیشابور رفت و هم آواز مستان نیمه شب  کوچه باغهای نیشابور ، خداوند رحمان و رحیم را آواز داد. غافل از این که

بیدلی همیشه خدا با او بود  او نمی دیدش و از دور خدا را می خواند. خدایا چرا این گونه زود بستی دریچه ای که از بهشت برمن گشوده بودی؟

به دریاها رفت و همانند ملوانانی که به آواز خوش پریان دریایی راه خود را گم میکردند آواره دریاها شد. در دشت ها سرگردان هر کوی و برزن شد. همانند آواز سازهای بادی در آن چرخش زیبای سمفونی ششم چایکوفسکی شد و در فضای لایتناهی گم شد و با آسمان آبی پپوست

و دیگر دیده نشد. آه ای خدای آسمان ها! پی

شکوفه های امید در فیلم استاکر ساخته تحسین بر انگیز آندره یی تارکوفسکی

قصیده در ستایش چهره انسانی یک پزشک متخصص: دکتر ولی نژاد

قصیده در ستایش نوروز بهاری

خداوند ,بنده ,آسمان ,ها ,آواز ,بودند ,که از ,به سوی ,خود را ,ساعت ها ,همه ساعت ,کوچه باغهای نیشابور ,سبزکوه بینالود نیشابور

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شوق پرواز