محل تبلیغات شما

قصیده در ستایش چهره انسانی یک پزشک متخصص: دکتر ولی نژاد

  آن زمان که آن پیر بلخ

چراغی در دست

در گوشه و کنارشهر  

سر به  هر کوی و هر برزن میزد

در جستجوی انسان بود

که از دیو و دد ملولم

انسانم آرزوست

تو را نمی شناخت

ورنه نمیشد این گونه ملول

توآنجا

آن   زمان  نبودی

ورنه دستش را میگرفتم

و تو را نشانش میدادم

و با نیچه همآواز میشدم که :

"اینک انسان!!"

چه جای ملالت است ؟!

ملالت را وداع گوی !!

پس به احترام این انسان

برخیزیم و با ان آسمان همآواز شویم :

و زمزمه کنیم     

"اینک انسان !*

اینک انسان !

خوش آن   بیمار که پزشکش تو باشی !

خوش آن سکته که درمانش تو باشی!

ه خون با  شنیدن نام تو  بود

که  به ناکجا آباد رفت.

 

با نگاه تیز بین تو بود

با دستان معجزه آفرینت

 چه جای  ایستادن بود  ؟!

که  به ناکجا آباد رفت.

و قوانین تکوینی را  وداع گفت

گرامی باد نامت

متبرک باد دستان مسیح گونه ات

این قصیده ناچیز را به کرامت خود بپذیر

مرا چه لیاقت که به تقدیس نامت برخیزم ؟!

**درداخل گیومه نام کتابی است  از فردریک نیچه فیلسوف آلمانی

محمد طرف – 9 شهریور  96

** زیبنده شخصیت شمااست که در نقل مراتب فوق به آدرس کامل وبلاگ اشاره فرمایید.

 

شکوفه های امید در فیلم استاکر ساخته تحسین بر انگیز آندره یی تارکوفسکی

قصیده در ستایش چهره انسانی یک پزشک متخصص: دکتر ولی نژاد

قصیده در ستایش نوروز بهاری

تو ,انسان ,قصیده ,اینک ,  ,باد ,اینک انسان ,که  به ,قصیده در ,و با , به ناکجا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جهان پرسش مهر ریاست جمهوری سال98/99